قحطی سوار اسب سیاه
«و چون مهر سوم را گشود، از وحش سوم شنیدم که گفت بیا و ببین. و من دیدم، و دیدم یک اسب سیاه. و کسی که بر او نشسته بود یک جفت ترازو در دست داشت. و صدایی را در میان آن چهار حیوان شنیدم که میگفت: یک پیمانه… ادامه
مهر سوم باز می شود و ما یک سوار اسب سیاه را می بینیم که یک ترازو در دست دارد - چشم اندازی از آنچه اتفاق می افتد زمانی که واعظان کلام کامل خدا را از مردم پنهان می کنند و به سختی به آنها برای زنده ماندن معنوی می دهند.
«و چون مهر سوم را گشود، از وحش سوم شنیدم که گفت بیا و ببین. و من دیدم، و دیدم یک اسب سیاه. و کسی که بر او نشسته بود یک جفت ترازو در دست داشت. و صدایی را در میان آن چهار حیوان شنیدم که میگفت: یک پیمانه… ادامه